تپش داره...
ازم رنجیدی و ، از من گریزونی
بهت میگم بمون ، می گی نمی تونی
می گی باید بری ، باید بری امّا
نگی که حالمو ؛ اصلا" نمی دونی ؟
گذاشتی حلقتو ، کناره آئینه
نوشتی که چشات ، از عشق من سیره نمی دونی چه آشوبِ ، دل خستم
دل دیونمو . . . دیونه تر می شه !
می خوام لب وا کنم ، از زوره دلتنگی
بگم پیشم بمون ، با اون دل سنگی یدف یادم می آد ، رفتی تو از پیشم
بخند . . . یعمره ، حرفامو نمیفهمی
می بوسم عکس لبهات و ، دلم گیره
جنون داره بجات ، جای تو میشینه
دارم میرم ، ببین دیگه من از دستات بیا کاری بکن ، فردا گـُلم دیره. . .
نشد یکـــــــبار ، فقط بشنوی حرفامو نشد حتی بیای ، هم پای پاهامو
زمونی که زمین خوردم نبودی تا بگیری تو دسات ، دوباره دستامو
زمین خوردم ، زمین خوردم ، نمی دیدی صدات کردم ، صدات کردم ، توخندیدی
تَرَک برداشت قلبم ، از غمارتو به اشک و آهــَــمو ، سیگار وتنهــــــایی
دلم مست و خراب و عاشقو رسوا نبود و نه نمی خواست ، باشه هی تنها
تو آوردی سرش ، هرچیرو رَد میکرد ! به مرگش رازیَم ، حتی دیگه حالا
دلی که از جدایی ، بی تو می ترسید
تور میخواست و دوسِت... داشت و ، می فهمید حالا داره گلم ، از غصه میمیره
همین روزاست ، نترس ـــ نزدیکه بی تردید
حالا نَقل زبوناست ، توی بی شرمی
نمی شه نه ، نمی دونی ــ نمی فهمی کجای قصه گـُم کردی ، دساموباز
که راه راستتو ، از چپ نمی فهمی
صدام کن تا هنوز ، این دل تپشداره
تا وقتی می تپه ، زندس ، نفس داره شاید دیر شه واسم ، نباشه فردایی
همین حالا ، همین الان ، که جون داره...
نظرات شما عزیزان:
|